نگارا، کي بود کاميدواري

شاعر : فخرالدين عراقي

بيابد بر در وصل تا باري؟نگارا، کي بود کاميدواري
به کام دل رسد اميدواري؟چه خوش باشد که بعد از نااميدي
که دشمن کام گردد دوستداريبده کام دلم، مگذار، جانا
ندارد جز غم تو غمگساريدلي دارم گرفتار غم تو
بجز غم خوردن او را نيست کاريچنان خو کرد با دل غم، که گويي
که بيچاره ندارد جز تو ياريبيا، اي يار و دل را ياريي کن
ندارم از تو جز غم يادگاريبه غم شادم ازان، کاندر فراقت
ز محنت وارهم يک باره، باري!چه خوش باشد که جان من برآيد
چه مي‌خواهد غمت از دل فگاري؟عراقي را ز غم جان بر لب آمد